- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
همان زمان که در آفاقِ عرش، دیده شدی برای قـصـۀ لـولاک، برگـزیـده شـدی گذاشت، آینه را روبروی وجه خودش قلم به دستِ خدا بود و تو کشیده شدی به خاطـرت همۀ عرش را مزیّن کرد تو آمدی همۀ عـرش ریـسه بـندان شد تو خنده کردی و نور فلک دوچندان شد سـلامِ مـا و سـلامِ خـدا عَـلَی الْـکـوثر سلام، کوثر جاری شده به جان زمین سلام انسیه؛ ای «حوریهنشان» زمین هـزار حیف، که مردود شد زمینِ خدا زمین نداشت لیاقت که تو در آن باشی اراده کـرد، خدا که در آسـمـان بـاشی قـسم به نام تو بانـو؛ قـسم به نام عـلی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگـر پـدری صاحب مـادر بشود قـصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کـفـو علی بن ابیطالب نیست فـاطـمـه آمــده آئـیـنـۀ حــیــدر بـشـود معنی خـیر کـثـیر است و تکـاثـر باید غرق دریای پُر از معـنی کـوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنـش گرچه پـسر داشته ابتر بشود سالها وقت نیاز است که هر حافظهای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهـر اوصاف عـلی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموختـه، سلـمان و ابـوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر"، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فـاطـمه و فـاطمه حـیدر، باید نـور بـا نـور در آئـیـنـه بـرابـر بـشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
لیلة القدر زمین سورۀ کـوثـر شده است نه فقط بر پدرش بر همه مادر شده است شده از لطفش اگر سائل در مانده، عروس چـادرش سـرّ مسلـمانی کافر شده است نـور او معنی هر پرتوی خورشید شده خـانۀ وحی ازین نـور منـوّر شده است با وجودش چه کسی جرعت آن را دارد به پیمبر بزند طعـنه که ابـتر شده است شأن او را نه زمین ونه زمان درک نکرد این چنین ست که او جان پیمبر شده است نه فقط مریم از اوصاف عظیمش دم زد تشنۀ جرعهای از کوثرش،هاجر شده است قل هـوالله و احـد فاطمه شد کـفـو امیـر هم طراز نبی و فاطمه حیدر شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
به آیـههـایِ کـتابِ خـدا قَـسـم مـادر بَـنا شده حـرمت کُـنجِ سیـنهام مـادر تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عَدَم مادر چکـیـدۀ هـمۀ حُـسنهایِ پـیـغـمـبـر عــصـارۀ هــمـۀ اولــیـاء دَم مــادر همیشه غِبطه به حالِ تو میخورد مریم تو آمـدی که ببـیـنـد پـیـمـبرم مـادر صدایِ پایِ مـلائک به گوش میآید وَ آسـمان شده با احـتـرام خَـم مـادر ستاره میچکد از گوشۀ دو چشمِ فَلَک تو آمـدی که بـهـارِ دلِ امـیـن باشی کنارِ حِصنِ حَصین کوثرِ یقین باشی قرارِ قـلبِ عـلـی؛ بیقـرارِ مـولایی خدایِ عَزَّ وَجَل خواسته که این باشی عُروج و اوجِ ولایِ ابوتـراب شدی تو کُـفـوِ حیدری وُ باید اوّلـین باشی سلام…مادرِ باران سلام…بانویِ آب نسیم داری اگر چه تو آتـشین باشی دلیـلِ خلقـتِ افـلاکی وُ رویِ خاکی که تکیه گاه وُ سپاهِ امیـرِ دین باشی خـدا برایِ خودش آفـریـده است تو را تو آمدی وُ زمـانـه به دِلْ دلْ اُفـتاده بیا که پَهن کُنی رو به قـبـله سجّاده نمیشود نَکُـنی فکـر بچـههـایت را غــلام زادۀ تـو بــا شـمـاسـت آزاده هـوایِ پـنجـره فـولاد کـردهام مـادر هوایِ اینکه بیـفـتَم دوبـاره در جادِه تو از خدا که بخواهی مُجاب خواهد شد که پُر کند پُر از عرفان وُ بندگی باده چه میشود بروم از مدینه کرب وُ بلا تـمامِ حـرفِ دلـم را زَدَم ولی سـاده تو مادری وُ مَنَم سیّـد از همان ساعت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شـکـوه آمدن و خـلـقـتـت سـرآمـد بود میان هرچه که دارد خـدا زبانـزد بود همیشه با صفی از آسـمانـیان جـبرئیل به گرد خـانۀ تان گرم رفـت و آمد بود تو دخـتـر پـدری یـا که مـادری بر او مـیان دخـتـر و مـادر دلـش مـردد بود رسـالـت پـدرت با تـو بـود پـا بـر جـا که بـودنت هـمۀ دلـخـوشی احـمـد بود برای عرض ارادت به محضرت بانو نبی به امر خـدا روز و شب مقیّد بود ز الـتماس دو دستم چه زود دل کندی تویی که آمدنت خوب و رفتتنت بد بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دشمـنِ دینِ خـدا، خـار شد و ابـتـر شد نـبیُ اللّه، در این روز« اَبَـاالْکَـوثَر» شد کوریِ چشمِ حسودانِ نظرْ تنگ، در این شبِ فرخنده، جهان غرقِ گلِ عنبر شد فـاطـمـه آمده تا مـادرِ بـابـا بـشود…! پس پیمبر پدر و… فاطمه هم مادر شد بخدا کْفْوِ عـلی خـلق نشد، تا اینکه… فاطمه آمد و او،«همنفـسِ» حـیـدر شد تا که قنداقۀ زهرا به سَرِ عرش رسید همۀ عرش، پُر از فاطمه سَرتا سَر شد جـبرئیل از سَرِ شـوقـش به تمـاشا آمد دیـد قـنـداقـۀ او شـافـعـۀ مـحــشـر شـد تا که دادند به دستانِ پـیـمـبر او را… صورتش دید و غمش را همه یادآور شد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
بعد از این شهر نـبی جلوۀ طوبا دارد قـوم در خواب فـرو رفته مسیحا دارد ازدحامی ز ملایک شده این بیت النور مصطفی روی زمین عرش معلّی دارد همه هـستـند نـبی، آسـیـه، مـریـم، اما این وسط چهـرۀ مـولاست تماشا دارد تا به این لحـظه ندیـده مَـثـلـش را دنیا همچو معبود، مگر فاطمه همتا دارد! ز شمیم خوش این یاس که پُراحساس است گر مَلک جان بسپارد به خدا جا دارد مـاه در آیـنـه انـگـار خـودش را دیـده تا نـظـر بر سـر گـهـواره زهـرا دارد آب شـد قـنـد درون دل حـیـدر تـا دیـد زاده خـتـم رُسُـل خـنـده به لـبـهـا دارد بین گهـواره عـلـیً ولـی الله را خـواند این زن از کودکـیـش روح تـولا دارد واژه از وصف صفاتش بخدا کم آورد آنچه خـوبان همه دارند به یکجـا دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دارد اُمُّ الـــوقـــار مـــیآیـــد خــوشـی روزگــار مــیآیــد کوثر از چشمه سار مـیآیـد بــرکـت بــیشـمـار مـیآیــد بـا قـدمهـای غـرق بـارانـش عـطر و بـوی بـهـار مـیآیـد مـثـل بــاران زلال مـیبـارد مـثـل گـل بـا وقــار مـیآیــد سـایـۀ لطف اوست گـستـرده بــرکـت ایـن دیــار مــیآیــد دارد این خـلـقـت خـدایـی را آبــرو، اعـــتـــبــار مــیآیــد دخـتری از سلالـهای روشن دخـتـری ریـشـه دار مـیآیـد نـور چـشـم خـدیـجـۀ کـبـری مـصـطـفـی را قـرار مـیآیـد دختـری که نبی به مـادریش مـیکــنــد افـتــخــار مـیآیـد دختری که خدا خودش گفته: بـه شـهِ تـک ســوار مـیآیـد دخـتـری که برای هـمـسریِ صاحـب ذوالـفــقــار مـیآیـد همسری که برای دفع خـطر از عـلـی، پـایِ کــار مـیآیـد هـمسری که به یاری رهـبر وســـط کــار زار مـــیآیـــد مـحـور اهـل بـیـت مــیآیــد مــادر ایـن تـــبـــار مـیآیــد مــــادر یـــازده ولــیِ خـــدا مــادر انــتــظــار مـــیآیـــد مادری که به دامنش شیـری مـثـل زیـنـب به بـار مـیآیـد دستِ رد که نـمیزند هرگـز بــا گــداهــا کــنــار مـیآیــد به خدا صبح محـشر کـبـری حُـبّ زهــرا به کـار مـیآیـد پیرهـن در زفـاف میبخـشـد آبـرو بـر عـفـاف میبـخـشـد فاطمه فاطمه است چون دریاست فاطمه فاطمه است چون زهراست فاطمه فاطمه است چون نورش در نفـس های آسمان پیداست فاطمه فاطمه است، معلوم است هر کلامش هزار و یک معناست فاطمه فاطمه است چون فردا شافع روز محـشر کـبـراست فاطمه فاطمه است چون محشر شیعهاش از شرار نار جداست فاطمه فاطمه است چون شوری در دل عـاشقـان او برپـاست فاطمه فاطمه است، با حیدر پـای تا سـر فـدایی مـولاست فاطمه فاطمه است ای مردم فاطمه فاطمه است بیکم و کاست باغ احـمد چه کـوثـری دارد خوش به حالش، چه مادری دارد میدهد بوی گل، شمیم گلاب جاری از عطر او بهشتی ناب رو گرفـتـه ز چـشـم نـابـیـنـا داده او آبرو به حُجب و حجاب نورِ خورشید، صورتش هر روز نیمه شب، نور چهرهاش مهتاب اول و آخـرین سـلام رسـول پشت این درب میرسد به جواب پشت این بـاب میزنـم زانـو میرسم به بهشت از این باب هر کسی فاطمه نگاهش کرد نـفَـسـش میشود دلیلِ ثـواب بس که بیبی گرفته دستم را رفته از دست من حساب و کتاب فـاطمه غـرقِ در توسّـل بود همۀ شهر، جز علی در خواب ای قـرار عـلــی ولــی الــلـه الـســلام عــلـیــکِ یــا اُمــاه سِرّ والیل و روح قرآن است سیرهاش وصف صبر و ایمان است خلقت از برکت وجودش بود همۀ خلق جسم و او جان است یکی از معـجـزات او فـضّـه خادم اوست هر که سلمان است آب مهریهاش، زمین مُلکـش عالم از برکتش مسلمان است روزی سال ماست در دستش برکت سفرهاش فراوان است نان این سفره را به ما بدهید جای دستان او بر این نان است چـادرِ مشکـیِ پُـر از نـورش پـرچـمِ انـقـلاب ایـران است فـاطمه مـادر حـسینی هاست فـاطـمه مادر شهـیـدان است مطـمـئـنم دعـاش، پـشت سر رهـبـرم سید خـراسـان است انــقــلابــیام و حـسـیــنـیام پــیــرو مـکـتـب خـمـیـنـیام فــاطــمـه جـلــوۀ خــدا دارد نـفَـسَـش عــطـر ربّـنــا دارد نیـمه شب در قـنوت بارانش گریه، گریه، دعـا، دعـا دارد در کرامات او همین بس بود پـسـری مـثـل مـجـتـبی دارد با وجـود حسین معـلوم است دامـنـش بـوی کــربــلا دارد جان حیدر به جان او بند است خـانه با بـودنـش صـفـا دارد مـانـد پـنـهــان مـزار او امّـا حبّ او بیـن سیـنـه جـا دارد ماندهام آن که عرش جایش بود پس چرا زیر دست و پا دارد بـگـذریـم، آن امـام مــیآیــد صــاحـب انـتــقــام مــیآیــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ای حُـسـن مَـطـلع همۀ عـاشقـانـهها حـس لطیـف پُـر شده بین تـرانـههـا زهـراتـرین سـتـارۀ اوج کـرانـههـا از تـو شـنــیـدهانـد تـمـام زمـانـههـا دیگر به خانۀ همه دختر مقدس است با جلـوۀ تو واژۀ مـادر مقـدس است دیگر رسیـده است زمـان رسیـدنت سیب بهشت، لحظۀ از شاخه چیدنت گوش خـدا نـشسته به پای شنـیـدنت چشمان مرتضی شده مبهوت دیدنت تو آمـدی برای نـبـی مـادری کـنـی هجده نفس به پای علی حیدری کنی هـر واژۀ رسیـده کـنـار تو کـال شد عاشق شدن بدون تو امری محال شد تصـویـر آب با نـظـر تـو زلال شـد قـرآن به یمن سورۀ تو لم یـزال شد شبهای قدر ما به تو پیوند خورده است تقدیر را خدا به دو دستت سپرده است هر كس كه دم زده ز كلامت كلیم تر ای از همه به امـر ولایت سهـیم تر در بـیـن خـانـوادۀ رحمت رحـیم تر هر نسل دورتر شده از تو عقـیم تر نسل تو نسل یَلتَـقـیان و مطهّر است هر کس که بوده دشمن نام تو ابتر است یك مصحف الـهـی غـرق مطالـبـی مثل اصول دیـنی و ارکـان واجـبی تو مظهـر العـجـائب شاه عـجـائـبی مـصـداق دیـگـر اســد الله غــالـبــی قـرآن نـوشتـه است به دریـا ملـقّـبی اصلا علی تویی که به زهرا ملقّبی تو آمـدی جهـان محـقـر بـزرگ شد با تو مقام و رتبۀ مادر، بزرگ شد هر کوچکی به نام تو دیگر بزرگ شد اینگونه بود سورۀ کوثر بزرگ شد هستی شبیه دستۀ دستاس دست توست عالم فدایی دل حیـدر پرست توست جاری شد از خروش (قنوت تو صد قنات) ای دختر مباهـله، ای هـمسر زکات نام تو نقـش بر عـلـم کـشتی نجـات ای مادر حماسۀ حیَّ عـلی الصلات در کـربلا و شـام، تو در یاد زینـبی حس غـرور مخـفـی فـریاد زیـنـبی فرزندهای تو همه طـوفان غـیرتـند در جنگ و صلح مرد نبرد و شهامتند فـرزنـدهای تو هـمه مست ولایـتـند لب تشـنههای جـام شراب شهادتـنـد فرزندهای تو حـسنی و حـسیـنیاند دلدادههای نهـضت پـاک خـمیـنیاند موج محبتت به دل من نشسته است با عشق تو طناب تعلق گسسته است مادر! شبیه تو دل ما هم شکسته است ( بر سینهام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سیـنۀ سینا نـمیدهم یک ذرّه از محـبّت زهـرا نمیدهم)
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هر بهاری با گل رویش شکوفا میشود غنچه با لبخند معصومانهاش وا میشود تین و زیتون را میان گلشنش میپرورد هرچه میخواهی در این گلخانه پیدا میشود مادر آب است و الطافش همیشه جاری است شک ندارم گر بخواهد قطره دریا میشود مادری بر یازده خورشید عالم به کنار پیش از این ها فاطمه اُمِّ ابیها میشود یک نفر را دست حق هم کفو حیدر خلق کرد گر نباشد مرتضی تنهای تنها میشود باء بـسم الله اگر تـأویل دارد با عـلـی »قل هوالله احد » تفسیر زهرا میشود هرکسی تعریفی از بانو ارائه میدهد در کتاب الله زهرا «قدر»معنا میشود صفر تا صد آفرینش در مدار فاطمه ست علت خلـق دو عـالـم مـادر ما میشود قرب یعنی همنشینی با عـلی و فاطمه »روزبه»در خانهاش»سلمان منا» میشود معجزه یعنی همین که سائل امروز او با گـدایی کـردنش آقـای فـردا میشود بیگمان همواره احیای ولایت کار اوست تا قـیامت ناجی «سیدعـلی»ها میشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون خدا خلقت صدیقۀ کبری میکرد صورت عصمت خود را متجلا میکرد تا عـلـی آیت عـظـمی نَـبُـوَد بـیهـمـتا ذات حق خلقت صدیقۀ کـبری میکرد ازدواج عـلـی و فـاطمه با آن برکـات چشمهای بود که پیوند دو دریا میکرد رازی از اعظم اسماء و صفات خود را با یکایک صفت فـاطمه معـنا میکرد ذات زهرا به اُمم نیست کسی مانندش نور زهـرا ز رُسُل حلّ معـمّا میکرد مصحف او که امامان همه را در بر بود رازهایی است که روح القدس انشاء میکرد فضۀ خادمـهاش مرتـبـۀ مـریـم داشت قـنـبـر خـانـۀ او کـار مـسیحا میکـرد در حضورش همه هستی به رکوع آمدهاند فخـر از سجـدۀ او حیِّ تعـالی میکرد ز چه عـالـم نـشود مجری فـرمودۀ او کآنچه میخواست خدا فاطمه اجرا میکرد اول خـاتــمـۀ هـر سـفــری پـیـغـمـبـر عـزم دیدار حـرمخـانۀ زهـرا میکرد بـاز میشد درِ جـنات خـدا بر رویـش تا درِ خانه به روی پدرش وا میکرد مرتضی چشم خدا بود خـدا را میدید هر زمان بر رخ زهراش تماشا میکرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم نام شیـرین تو آمد بر لـبم، شاعـر شدم رشتهای بر گردن ابیات من افکـنده دوست میبرد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست نـاگـهـان دیـدم کـنـار خـانـۀ پـیغـمـبرم چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم چرخ میزد یک نفس، روح القدس دور و برم تا نـوشتم فـاطـمه، بوسید برگ دفـترم از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک ای محمد! دشمنت را دوست ابتر میکند خانهات را عطر ریحانه معطر میکند دیدنش بار رسالت را سبک تر میکند دختر است اما برایت کار مادر میکند دخـتران آیات رحمت، مـادران مهـر آفرین میشود اُمِّ ابـیهـا، هر دو با هـم، بعد از این
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در محفل عاشقان بخـوان مهدی را تبریک بگو از دل و جان مهدی را در سجده پس از ولادتش دخت نبی میگفت که یا رب برسان مهدی را ********************** امشب که نـبـی خـنـده به لبهـا دارد دامـان خـدیـجـه عـطـر زهـرا دارد میبوید و میبوسدش و از همه بیش بــوســیــدن دسـت او تـمــاشـا دارد ********************** جبریل به عرش نقش کوثر زده است طوبی گل تسبیح به پیکر زده است از خـانـۀ کـوچـک مـحـمـد امـشـب خورشید زمین و آسمان سر زده است ********************** امشب که خدیجه روی خندان دارد از عـالـم قـدس چـهـار مهمان دارد زهراست به دامنش و یا در دل شب خـورشیـد درون خـانه پنـهـان دارد ********************** امشب همه آیـات جـلی سجـده کـنند بر درگـه لطـف ازلـی سجـده کـنـند از بعـد ولادتش به شکـرانۀ دوست زهـرا و محـمد و عـلی سجـده کنند
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
پخش سبک (به سبك السلام ای خاتم) السلام ای یـاس طاها، فـاطـمه اُمِّ ابـیهـا السلام محـبوبۀ حق، فـاطمه همسر مولا عزیز سرمدی، تو دخت احمدی که از الطاف حق، به دنیا آمدی مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* تهنیت بر مصطفی باد، جشن میلاد گل یاس همه عالم شد معطر، تهنیت یا ایها الناس به هر جا زمزمه، خوش آمد فاطمه که در محشر شود، شفـیعۀ همه مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* حق عطا کرد بر پیمبر، کوثر این زهرای اطهر فـاطـمـه اُمِّ ابیهـا، هـمـسر سـاقـی کـوثـر همه دلشاد از او، جهان ایجاد از او دلـم از مقـدمش، شده آبـاد از او مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* تهنیت بادا محبان، چون جهانی غرق نور است در زمین و آسمانها، شادی و بزم و سرور است به سجده قدسیان، که شد کوثر عیان خدیجه غرق شوق، پیمبر شادمان مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* قسمت ما کربلا کن، هم نجف هم سامرا کن فاطمه جان جان مولا، حاجت ما را روا کن همه مهر و وفا، به هر دردی دوا نظر کن سوی ما، تو ای خیرالنسا مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲) ******************* ای که بر خلق دو عالم، مهدیا مشکل گشایی عشق تو داده به دلها، نور امید و صفایی یگـانه دلبری، به عـالم رهـبری الا یابن الحسن، امام و سروری اباصالح بیا، ابا صالح بیا (۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
غنچه زده مثل یک گل خنده روی لب طاها به یـمن مـقـدم زهـرا حـضـرت اُمّ ابیهـا مبارکه، جـلـوۀ نـور الهـی جـان احـمـد جـان حـیـدر از سوی حق، گشته نازل نور اعطینا به قرآن پیمبر به یُـمن او، همۀ عالم بهشت رحمت حق شد سراسر مظهر لطف و حقیقت رحمت سورۀ قـدر صحـیـفۀ عصمت عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳) *********************** طلوع شمس جمالش به لطف ایزد سرمد مـبـارکه یا خـدیـجـه مـبـارکه یا مـحـمـد وجـودِ او، از سما تا به زمین در حالِ اِجـلالِ نُـزولِ مقـام او، واقـعـاً که بـرتـر از انـدیـشه و کُـلّ عُـقـولِ عبادت و بـندگی تنهـا فـقـط با امضای زهـرا قـبـولِ شـکـر للّه که فـدای زهـرائـیم تا قـیامت ما گـدای زهـرائـیم عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳) *********************** خدا خودش میداند که آرزوی ما همینه وهابـیت بشه نابود ما هم بیاییم به مدینه یا فاطمه، حاجت این سرباز ای لشگر عشق و روا کن یا فـاطـمه نوکـرا و سینه زنهای حسینت رو دعا کن یا فاطمه ما رو اهل امرِ بر معروف و اهل کربلا کن امر ِبر مـعـروف مرامِ آل الله نـهـی از مـنـکـر پـیــام آل الله عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جـشن مـیـلاد گـل یـاس پیامبر آمده گل بریزید عاشقان زهرای اطهر آمده جلوۀ این، نـورِ سـرمد تهنـیـت باد، یا مـحـمـد فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ عصمت ذات خداوندی به دنیا آمده عیدی از مولا بگیر زیرا که زهرا آمده ذکر جنت، ذکر رضوان فاطمه جان، فاطمه جان فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ کـوثر قـرآن چه زیبا و مطهـر آمده روح ما بین دو پهـلـوی پیمبـر آمده گویم از جان، با دلی شاد یا خـدیـجـه تهـنـیت باد فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ کُفو مولا جان طاها آمده خوش آمده حـضرت اُمّ ابـیهـا آمده خـوش آمده رکن و بیت و زمزم است او آبـروی عـالَـم است او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴) ************************ حقّ این دختر بیا و از سرِ لطف و وفا یکی مدینه روزیِ این جمع کن یا مصطفی عیدیِ ما را عـطا کن قـسمت ما کـربـلا کـن فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
قــرآن گـشـودم آیـۀ مـحـشـر بـیــاورم میخـواستـم که سـورۀ کـوثـر بـیاورم من کـیـستـم ز شـأن تو سر در بیاورم بـایـد کـسـی شـبـیـه پـیـمـبــر بـیـاورم هنگام وصفت عـقل مرا ترک میکند معـراج رفته شأن تو را درک میکند با نور تو زمین شـرف آسـمان گرفت چل روز مصطفی ثمری بیکران گرفت پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت تا آمـدم بـگـویـم زهـرا زبـان گـرفـت گـفتم که رخصتی بده بهـتر بخـوانمت مهـرت اجازه داد که مـادر بخـوانمت مادر سلام، گـوشۀ چـشمی به ما کنید مـادر سـلام، درد مـرا هـم دوا کـنـیـد با این امـیـد در زدهام تـا که وا کـنـیـد لطـفی به این اسـیـر یـتـیـم گـدا کـنـیـد حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست من سائـلـم هـمیـشه بـرایم انـار هـست یا آیه آیـه آیۀ خود «هـل اتـی» کـنـی یا از کـرم لـباس عـروسی عـطا کـنی چـادر امـانـتـی بـدهـی تـا چـهـا کـنـی یک قـوم را به نـور خـدا آشـنـا کـنـی دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد خـاکی که زیر پای تو آمد بهـشت شد دنیا تـمام ظـلـمت و تو مـاورای نـور با تو کم است فـاصله تا انـتهـای نـور هـمـسایـهات اگر که شده آشنـای نـور این بوده است از برکـات دعـای نـور در آسمان نور چه بدری، شبیه توست در سال یک شب است که قدری شبیه توست در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود یـادآور بـهـشـت خــدای جـلـیــل بــود سرچشمۀ وضوی تو از سلـسبـیل بود جـاروی خـانـۀ تـو پَـر جـبـرئـیل بـود دنـیا به پـای مهـر تو از شـرم آب شد آبـی که گـشت مهـریـیـۀ تو گـلاب شد آنکه تو را به جملۀ «لولاک» میشناخت درک تو را فراتر از ادراک میشناخت پرواز را چه کس بجز افلاک میشناخت بانوی آب را پـدر خاک میشناخت... نام پـدر هـمیـشه به دنبـال مـادر است خیر العمل محبت زهرا و حیدر است دیگر توان از تو سرودن قـلـم نداشت این روز مادری دل من غیر غم نداشت رفتم مدینه آنچه که میخواستم نداشت گـفتم زیـارتـش کـنم اما حـرم نـداشت مـرغ دلم که داشته یک بام و دو هـوا بیاخـتـیـار پر زده اکـنـون به کـربـلا حـالا عـجـیب نـیـست اگر بـیمـقـدمـه پــرواز مـیکـنـیــم حــوالـی عـلـقـمـه آنجا که قـد خـمـیده رسیده ست فاطمه او روضه خوان و در حرم افتاده همهمه حال و هوای صحن دلم نیـنوایی است شب های جمعه فاطمه هم کربلایی است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خسران زده است هر که توکل نمیکند بـر خـاک چـادر تـو تـوسـل نـمیکـنـد یا بـلبـلـی که طوف سر گـل نمیکـنـد قـلـبـم مـیـان سـیـنـه تحـمـل نـمـیکـنـد امشب نخـواند از جـلـوات خـدایـیات از تـابـش و تـلالـؤ خـیـرالـنـسـایـیات ای که کنیز خانهات از عالمی سر است نامت نجات بخش هزاران پیمبر است یک گوشه از تجلّی تو قدر و کوثر است کوثر شدی و ساقی این چشمه حیدر است حوریهای و دور و برت جای خار نیست غیر از علی نصیب تو در روزگار نیست صاحبْ کتاب… باطن قرآنِ مرتضی زیـبـا تـرین سـتـارۀ تـابـان مـرتـضـی جان تو هست جان نبی جان مرتضی لبخند صبح و شام تو رضوان مرتضی وصله بزن به چـادرت اما فـقـط بخند رخت عروسیات بده زهرا؛ فـقط بخند بر سائلت بـزرگی و سرمـایه میرسد آنـقـدر که عطای گـرانـمـایـه میرسد در مدح بـنـده پـروریات آیه میرسد نان میپزی و باز به همسایه میرسد این بار نه؛ نده همهاش را به این و آن افطار کن بس است عطای دو لقمه نان حتی به مریـمـش ذکـریا نگـفـته است اصلا کسی به دخترش این را نگفته است قطعا رسول صحبت بیجا نگفته است بیخود به تو که «اُمِّ ابیها» نگـفته است تـو مــادر امـیـر حـجـازی و کـوثـری از مـریـم و خـدیـجـه و آسیه بـرتـری مهر تو در خرابۀ این دل عنایت است روح تمام بنـدگـی از این محـبت است نامت به لب رسید، همین هم عبادت است خدمت به آستان تو عین شرافت است این ظرف دل به یمن وجودت شریف شد کـار دلـم به لطف نگـاهـت ردیف شد امشب بیا دوبـاره حدیث کـسـا بخوان سیـب بهـشـتی نبوی هـل اتـی بخـوان در جـمـع ما بیا و کـمی ربـنـا بخـوان مادر به جای ما همه اغـفـرلـنا بخوان از بخشش تو قـلـب خـدا شـاد میشود ویــرانـه خــانـۀ دلــم آبــاد مــیشــود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
صـبــح شــور آفـریـن مـیــلادت لحـظه ها چون فـرشتگـان شـادند چـار تـن بـانـوی بـهـشـتــی هــم گـل فـشـانـدند و دل ز كف دادند داد فـرمــان، خـدا بـه پـیـغـمـبـر كـه: «فَـصَـلِّ لِــرَبِّـكَ وَ انـحَـر» مـثـل «حـوّا» شـمـیــم جـنّـت را «مریم» آن جا به یك اشاره گرفت بوسه بر خاك پایت «آسیـه» زد دامنت را به شوق، «ساره» گرفت جـز تـو ای مـعـنـی «كـلام الله» كـیـسـت شـایـسـتـۀ «سلام الله»؟ ای وجودی كه در كـمـال شهـود هستی ات نورِ عـالمِ غـیـب است نـام پــاك تـو بـی وضــو بُــردن نزد اصحابِ معرفت، عیب است بـا عــلـی نُـه بـهـار پــیــوسـتــی دَرِ خـواهش به روی خود بستی بـه خـدا، خــانـۀ گِــلــیــن تـو را اشـتـیـاق حـبـیـب، پُـر كرده ست عـطـر ناب « لِـیُـذهِـبَ عَـنـكُـم » بوی« امَّن یُجیب » پُر كرده ست حلقه زد گرد چهره ات چون ماه هـــالــۀ « اِنَّـــمــا یُـــریـــدُ الله » لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی خستگان را به مهر، تسكـیـن داد تا سه شب، قوت خویش را هر شب به یـتـیـم و اسـیـر و مسكـیـن داد در شگفت از تو قـدسیـان مـاندند سـورۀ نـور و هـل اتـی خـواندند چه كسی میبَـرد گـمـان كه خـدا بـه كـنــیــز تـو رتــبــۀ كــم داد؟ فـضـه شـد مـیـهـمـان مـائــده ای كه خدا پیش از این به مریـم داد مـیتـوان بـا مـحـبـت تـو رسـیـد به رهـایـی به روشـنـی بـه امـیـد نیـمـه شب ها كه در دل محـراب ذكــر آیــات نـــور داشـــتـــه ای ای نـمـازت نـهــایـت مــعــراج! عرش را پشت سـر گـذاشتـه ای بـاغ سـجـاده غـرق عطر تو بود هـمـه آفـاق، زیـر چـتـر تـو بـود صلح سبز«حسن» كه جـاری شد چـشـمـه در چشمه از پیامت بود نـهـضـت سـرخ روز عــاشــورا شـعـلـه در شعـله از قـیـامت بود خطبه را زینب از تو چون آموخت سخـنـش ریـشـۀ سـتـم را سوخت ای دلـت در كـمـال بــی رنـگــی از هـمـه كـائـنـات، رنـگـیـن تر! بـــــود بـــــار امــــانــت از اول روی دوشت ز كـوه، سنگـین تر تــو مــنــزّه تــریــنِ زن هــایــی بـر بـلـنــدای نـــور، تــنــهــایــی بـا هـمـان دست عــافـیـت پــرور كـه پــرســتــاری پـــدر كـــردی از امـــام زمـــان خــــود، یــاری در هــیـاهــوی پـشـت در كـردی سـرمــۀ دیــده، خـاك پــایـت بــاد هــمـه هـسـتـی ام فــدایـت بــاد...
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت احـمـد از و، پـیـام جهان آفـرین گرفت یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت شکر خدا، که گـلبن احمد به گُل نشست ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت در سر، اَمیـن وحی، هوای خلیل داشت بهر خـدیـجـه، مـژدۀ رب جلیـل داشت صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت بر خاتم رسل، سخن از سلسبـیـل گفت بس تهنیت ز جانب حق، جبـرئیل گفت گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد شـام تـو را، جـنـیـبـهکـش آفـتـاب کـرد نـامـی بـرای دخـتـر تـو انـتـخـاب کرد و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد ز آن در نُبی خـدای تو نامید کـوثـرش تا بی وضـو کسی نـبَـرد نام اطـهـرش ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت تو عـصـمـت خـدا و بـهـشـت محـمدی تـو مـفـتــخـر بـه امابـیــهـای احـمــدی ای اسوه محبت و، ای مظهـر عـفـاف! ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف ای بوده با صفـات خـدایـی در اتّصاف نامی اگر بهجاست ز سیمرغ و کوه قاف درک مقام توست که امکانپذیر نیست ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست شـادابـی حـیـات، ز انـفـاس فـاطمهست دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمهست فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمهست از گـل لطیفتر دل حساس فـاطمهست قـلـب رسـول، شـیــفـتـۀ زنـدگـانـی اش جــان عـلـی، فـریـفـتـۀ مـهـربـانـی اش گـفـتی از او مـدیـنـه مُنوّر شود که شد از عطر ناب یاس، معطر شود که شد جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد میخواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد دنیا پر از ذُراری زهـرای اطهر است والله، جــای گــفـتـن الله اکــبــر اسـت! ما شـاعران به قـافـیه پرداختـیم و بس! عمری به وَجهِ تـسمیـه پرداختیم و بس از متن، هی به حـاشیه پرداختیم و بس از تـو فـقـط به مرثیه پـرداخـتیم و بس بایـد اگـر مـعـارف نـاب تو زنـده کـرد کی میتوان به فـاطمه گفتن بسنده کرد ما بـهـرهای ز فـیـض تو اغلب نداشتیم انگـار جـز فـدک ز تو مطلب نداشتـیم آگـاهـی از مـعـارف مـذهب نـداشـتـیـم کاری به کار عـزّت مکـتـب نـداشتـیـم تـرسم از آن که کار، برادر! بَـتَر شود وز این که هست، فاطمه مظلومتر شود ایـنک که هـست امت اسـلام در خطر بحـریـن در محاصره و شـام در خطر بـیـتالـحـرام بـاز از اصنـام در خـطر حج و منا و مشعر و احـرام در خطـر چـشـم امـیـد شیـعـه به بیداری شماست زهـرا در انـتـظـار وفـاداری شـماست روزی که یاس فـاطمه تکـثـیر میشود اسـلام در زمـانــه فـراگــیــر مـیشـود عـالـم پُـر از شـمـامـۀ تکـبـیـر میشود دنـیـایـی از مـکـاشـفـه تصویر میشود آیـد نـدا که کـعـبـۀ مـقـصـود مـیرسـد از گـرد راه، مـهـدی مـوعـود میرسـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
در آسـتــانـۀ مــیــلاد حــضـرت زهــرا بـرای عـرض ارادت بـه سـاحـت دریـا نـشـسـتـه ام بـنـویـسـم بـه نـام مـادر، تـا خــدا مــرا بـنـویـسـد بـه پـای نـام شـمـا اگـرچه کـمـتـر از آنـم که دلـبـرم بـاشی خدا به امر خودش خواست مادرم باشی هوای عشق چه حال و هوای زیبایی ست جنون، بهـانۀ خـوبی برای رسوایی ست شبی که عرش منوّر به نور زهرایی ست شب طرب، شب دیوانگی و شیدایی ست شبی که معجـزه های رسـول، کـامل شد شبی که سورۀ کـوثـر به عینِ نـازل شد شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد خـدا بـه نـور خــدا هـدیـه ای مـنـوّر داد به اذن خـالق یکـتا، زمین، زمان، فریاد: پـیـامـبـر! قــدم فــاطــمــه مـبـارک بـاد قـیـام کـرد زمـیـن، نــور مـنـجـلـی آمـد دلـیـل خـلـقـت پـیـغـمـبــر و عــلـی آمـد همین که دست زمین، آسمان بغل شده است دهان عرش الهی پر از عسل شده است به دستخطِّ خدا سوره هم غزل شده است و این برای نبی خیرُ ما نَزَل شده است: خـدا بـرای تـو خـیـر کـثـیر می خـواهد برات، مـرهـم زخـم غـدیـر می خـواهـد خــدا نـوشت: بـگـویـیـد مـهـربـان بـانـو خدا که صاحب باغ است، باغـبـان بانو قـیـامت اسـت تـمـنـای ایـن و آن، بـانـو هـمـیـشـه منـبـع الطاف بـیکـران! بـانو! اگر نـفـس بدهی، دست هم نمی خـواهم برای مـدح تو گـفـتـن، قـلم نمی خـواهم عطای دست تو تـفـسیر کـرده انسان را بـخـاطـر تو خـدا وعـده داده بــاران را دعـای نـور تو تب دار کرده سـلمان را به بـاد داده دگـر دودمــان شـیــطـان را دعـای نـور بخوان، ما هم اهـل ایرانـیم بخـوان که ما همه ذریـه های سلـمانـیـم دعا بخـوان، پـر جـبـریل را مـنـوّر کن کمی مـلائـکـه را با خودت بـرابـر کـن بـرای نـافـلـه، سـجــاده را مـعـطـر کـن خـدا بـرای پـیـمـبـر نـوشـت: بـاور کـن نگاه عرش به راز و نیـاز فـاطمه است خلاصه نه، همۀ دین نماز فـاطمه است تـمـام قـافـلـه را وقـف مـرتضی کـردی همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی و در جـوار خـدا، جـار را دعـا کـردی چه خـوب دِیـن به همسایه را ادا کردی هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر برای شـیـعـۀ امـروز هم قـنـوت بگـیـر نظـر به اینکـه خـدا بر شما نـظـر کرده تـو قـبـل خـلـقـت آدم شـدی نـظـر کـرده خــدا وجـود تو را مـنـجـی بـشـر کـرده عـلـی کـنـار شـما خـسـتـگـی بِـدَر کرده غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت طلـوع لحظۀ خـنـدیـدن تو را کـم داشت در آتـشـی که تـمـامـیِّ خانـه می سـوزد به جـان خـلـق بـیـفـتـد زمانه می سـوزد در آتشی که نشان، بی نشانه می سـوزد چـرا قـلـم وسـط شـعـلـه ها نمی سـوزد؟ برای اینکه مـزیّن به نـام فـاطـمـه است و آتش از سر جبران، به کام فاطمه است
: امتیاز
|